نقد و بررسی In Memory of Us نوشته ژاکلین روی – داستانی پیچیده از دوقلوها | داستان
مندوقلوهای دندانی همیشه منبع جذابیت هستند و رمان ژاکلین روی زندگی یک جفت به نام های سلینا و زورا را ترسیم می کند که حتی از همه نزدیک تر به نظر می رسند. زورا در سطر اول خیره کننده اصرار می ورزد: «ما در لگن به هم پیوسته بودیم – این یک استعاره نیست. او ادعا می کند که در دوران نوزادی عملیاتی را که بدن های کوچک و به هم چسبیده آنها را جدا کرد، به خاطر می آورد. اما جدایی عاطفی از خواهرش در بزرگسالی دشوارتر خواهد بود.
زورا و سلینا از مادری سفیدپوست و پدری سیاه پوست در جنوب لندن متولد می شوند. ما دو روایت از بزرگ شدن در آنجا در دهههای 1950 و 1960 و نژادپرستی گاه به گاه – و نه چندان گاه به گاه – با خانوادهشان دریافت میکنیم. دوقلوها مجموعه ای از رویدادهای دراماتیک را تجربه می کنند، با پیچ و تاب ها و مکاشفه هایی که می توانند لمس صابونی را احساس کنند. اما نحوه پیوند آسیبهای شخصی با تعصبات نژادی و طبقاتی، رشتهای محکم در میان روایت شکل میدهد.
رویدادها با ورود یک غریبه زیبا، کاریزماتیک و غیرقابل اعتماد به دنیایی که قبلاً خصوصی بود، به راه می افتد. اگرچه آن غریبه مرموز فقط یک دختر نه ساله است. لیدیا در کودکی دوقلوها را در مقابل هم بازی می کند و بعداً زورا و برادر بزرگتر کال را اغوا می کند.
روی چندین کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته است و خاطره ما اغلب ساده و آرام نوشته می شود، حتی اگر به توضیح بیش از حد تمایل داشته باشد، به خصوص در گفتگو. با داستان زندگی دوقلوها، تجربیات امروزی سلینا که اکنون در دهه 70 زندگی خود قرار دارد و دچار زوال عقل شده است، وجود دارد. این فصلهای تکهتکه بین وجود روزانه سردرگم سلینا و خاطرات مبهم او در هم میآیند.
معرفی از دست دادن حافظه برای پیچیدهتر کردن یک داستان، تکنیکی است سرشار از پتانسیل – که توسط فلوریان زلر در پدربه عنوان مثال – و روی زوال عقل سلینا را دستکاری می کند تا حس معمایی را که باید حل شود اضافه کند. ایده جالبی است اما همیشه جواب نمی دهد. سلینا با لیدیا در تماس است، به این امید که او شکاف های مربوط به برخی از رویدادهای کلیدی زندگی را پر کند. اما سلینا به جای اینکه فقط سؤالات سوزان خود را بپرسد، بیماری خود را پنهان می کند و این فتنه را طولانی می کند اما قابل قبول بودن را بیشتر می کند. برای خواننده، دنبال کردن داستان زمانی به همان اندازه رضایتبخش است – که به طور مداوم حول این سؤال اصلی میچرخد که چگونه سلینا و زورا میتوانند با یا بدون یکدیگر زندگی کنند.