جفری رایت در مورد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد: “من ناامید بودم، اما الان ناامید نیستم” | جفری رایت
تیدر اینجا یک حساب اینستاگرام جذاب وجود دارد که عکسهای پاپاراتزی از ستارگانی را که در اولین نمایشها و رویدادهای سینمایی در دهه 1990 شرکت میکنند، پیدا میکند. جذابیت اصلی مد عجیب و غریب است، اما تصادفی بودن لیست مهمانان و سوالاتی که تصاویر مطرح می کنند: چرا آنجلا لنزبری و جان اوتس به اولین نمایش Untouchables در سال 1987 دعوت شد؟ انجام داد سیدنی پواتیه واقعا از Predator 2 لذت می برید؟ چرا کرد ریچارد هریس تصمیم گرفت سگش را بیاورد به جوایز فیلم مستقل 1993؟
یکی از مواردی که اخیراً توجه من را به خود جلب کرد اولین نمایش Trainspotting اثر دنی بویل در نیویورک بود. متالیکا وجود دارد، نگاه وحشی و مست، همانطور که دود است ری لیوتا. سه گانه فوق العاده جوان متشکل از جانی لی میلر، بویل و ایون برمنر تلاش برای جا افتادن.
در میان این محیط دهه 90 جفری رایت قرار دارد، با پیراهن بزی، وزوز و پر زرق و برق. این سال 1996 و زمانی بود که رایت به تازگی به عنوان یک استعداد در حال ظهور بود. او یک سال قبل فیلم فرشتگان را در آمریکا در برادوی به پایان رسانده بود و برای همین کار برنده جایزه تونی برای نمایش یک پرستار همجنسگرا و HIV مثبت شدو او همچنین نقش اصلی را در Basquiat بازی کرده بود – بیوگرافی جولیان اشنابل از هنرمند تجسمی هائیتی-آمریکایی. در آن زمان کمی سر و صدای اسکار در مورد باسکیات به وجود آمد و سه دهه در مورد رایت دوباره در مناقشه قرار گرفت، این بار به عنوان نامزد بازی در نقش نویسنده تلونیوس “راهب” الیسون در داستان آمریکایی، درام برنده جایزه کورد جفرسون، که به پایان رسیده است. برای پنج جایزه
رایت با اشاره به دهه 90 و شروع کارش میگوید: «فکر میکنم داستانهای آمریکایی بهعنوان یک نوع کتاب در آن دوره عمل میکند. باسکیا و مونک سفرهای مشابهی دارند که ناشی از تمایلات خود برای اینکه خود واقعی خود باشند و خلاقانه و از نظر فکری آزاد باشند در حالی که در طول مسیر با قدردانی و کم ارزشی مواجه می شوند. من می توانم از جدیدترین کارم به کار اصلی که در آن زمان انجام دادم خط بکشم. بنابراین، بله، من فکر می کنم که آن مرد در آن عکس به حرفه خود نگاه می کند و می گوید بله، همه اینها برای من منطقی است.”
رایت از خانه اش در بروکلین با من صحبت می کند، اما مدتی است که در زمین چمن خانه حضور نداشته است. در چند هفته گذشته شاهد عبور او از اقیانوس اطلس و ایالات متحده به عنوان بخشی از یک فشار تبلیغاتی برای داستان آمریکایی بود، روندی که به گفته او مانند “روی چرخ همستر در قطار سیرک” است. اما او شاکی نیست. او با وجود حرفه ای که او را به عنوان یکی از معتبرترین بازیگرانی که در هالیوود کار می کند شناخته شده است، گزینه جایگزین – بدون هیاهو، بدون پشتوانه استودیو، بدون برنامه سفر پر مشغله – به خوبی می داند.
او میگوید: «در واقع این اولین باری است که از فیلمی با این سطح حمایت میکنم که در آن نقش محوری داشتهام. روز بعد از صحبت ما، نامزدی او برای اسکار تایید شد و او به خبرنگاران گفت که مطمئن است او نزدیک صفحه تلویزیون نبود به طوری که اگر سرش نمی آمد آن را له نمی کرد.
هیلتون آلس، منتقد نیویورکر یک بار نوشت رایت در هر نمایشنامه یا فیلمی که باشد، «پیچیدگی، سایههایی از نور و تاریکی را به ارمغان میآورد که گاهی بسیار فراتر از آنچه در متن است میرود». در طول دوران حرفه ای رایت، یافتن دستاوردهای بیش از حدی که آلس به آنها اشاره کرد، آسان است. هنگامی که او را به جای جان لگوئیزامو به عنوان یک قاچاقچی دومینیکن در بازسازی شفت توسط جان سینگلتون آوردند، او نمایش را دزدید، یک بدجنس را گرفت و او را به شکنجهگر تهدیدآمیز ساموئل ال جکسون تبدیل کرد. او همین کار را در بازی Boardwalk Empire با والنتین نارسیس انجام داد، در حالی که در Westworld، تصویر او از سایبورگ برنارد لو مرکز احساسی نمایش بود.
او همچنین جادوی خود را در فروش عمده باکس آفیس به کار برده است: بازی در نقش Beetee در بازی های گرسنگی، کمیسر گوردون در بتمن و فلیکس لیتر در فرنچایز جیمز باند او را وارد جریان اصلی کرد، در حالی که اخیراً او با وس همکاری کرده است. اندرسون، ابتدا نقش یک نویسنده جیمز بالدوینسک را در The French Dispatch و سپس یک افسر ارتشی پر حرف در شهر سیارکی بازی کرد. هنگامی که گاردین در سال 2013 نظرسنجی را از بهترین بازیگران کار انجام داد، رایت در لیست نهم قرار گرفت که به عنوان «آقای قابل اعتماد هالیوود» معرفی شد، کسی که «وظایف بازیگر مکمل را به اوج جدیدی رساند».
داستان آمریکایی جانور متفاوتی است: رایت دیگر بازیگر نقش مکمل مورد ستایش منتقدان نیست. این بار او نقش اصلی را در نقش مونک، یک استاد دانشگاه ناامید و نویسنده کتابهای بزرگ و جدی بازی میکند – که بیشتر آنها هیچ ارتباطی با زندگی سیاه پوستان ندارند. اما زمانی است که او به شوخی کتابی در مورد خشونت محله یهودی نشین و اختلال در عملکرد خانوادگی – که ظاهراً توسط یک محکوم فراری نوشته شده است – می نویسد که مورد تجلیل قرار می گیرد و تبدیل به یک کتاب پرفروش می شود.
این فیلم بسیار وسیله نقلیه رایت است و او پیش از این نیز پس از برنده شدن جایزه تماشاگران در جشنواره فیلم تورنتو، آن را به موفقیت رسانده است. اما چه مقدار از رایت در مونک است؟ او میگوید: «من مقاومتی که او با آن مواجه است را درک میکنم. “من درک نادرست و پیش فرض ها را درک می کنم، اما فکر می کنم که در تجربه خود توانسته ام آنها را دور بزنم.”
بنابراین آیا او در زمانی که پروژه ای مانند داستان آمریکایی در مناقشه قرار گرفته است ناامید شده است؟ «پروژههایی وجود داشته که احساس میکنم میدانم باید با جدیت بیشتری حمایت میشد. باسکیا یکی است: آن فیلم خیلی زود از سینماها بیرون کشیده شد. زمانهایی بود که ناامید بودم، اما اکنون ناامید نیستم.»
رایت اخیراً بینشی در مورد اینکه درک او با مدیران استودیو در تضاد است چگونه است. پس از پایان کار بر روی وسترن آنگ لی، سوار با شیطان، از او خواسته شد که صدایی را ضبط کند که جایگزین کلمات ناسزا برای مخاطبان هواپیما شود. یکی از صحنههایی که آنها از آن استثنا کردند، مربوط به شخصیت رایت بود با استفاده از کلمه N به خود اشاره کرد. برای رایت، ضروری بود که این کلمه باقی بماند: برای نمایش وجود نداشت، استفاده از آن باعث شد کل صحنه کار کند. او میگوید: «نمیتوانم خودم را مجبور به جایگزینی آن کنم» و افزود که این قسمت رویکرد او را در انتخاب پروژهها تغییر داد. «اگر با شرکای کار میکنید که دیدگاهشان با دیدگاه شما همسو است، پس لزوماً نیازی به این نوع دعوا ندارید. بنابراین سعی می کنم عاقلانه انتخاب کنم.»
در داستان آمريكايي ديدگاه هاي او تا حد زيادي با فيلمسازان همسو است. او جفرسون را ستایش میکند، کسی که از فیلمنامهنویس (او عضوی از تیم جانشینی بود و قسمت ویژهای از Watchmen را نوشت) به کارگردانی تبدیل شد، اما او همچنین احساس میکند با مونک ارتباط دارد. «چیزی که من در رابطه با سفر مونک بیشتر با آن هماهنگ هستم، رابطه او با خانواده است که احتمالاً نباید خیلی عمیق در آن تحقیق کنم. رایت با خنده می افزاید: من همچنین به تمایل او برای تبدیل شدن به بدترین دشمن خود در رابطه با جنبه های شخصی خاص فیلم ارتباط دارم. (او در سال 2000 با بازیگر بریتانیایی کارمن اجوگو ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شدند. این زوج اکنون از هم جدا شده اند.)
یک جنبه عمیقا شخصی دیگر در اجرا وجود دارد. رایت پس از مرگ پدرش در جوانی توسط مادر و عمه اش در واشنگتن دی سی بزرگ شد. هر دو زن موفق بودند: مادرش وکیل گمرک ایالات متحده بود، در حالی که عمه او که 94 سال سن دارد، پرستار جراحی در بیمارستان عمومی دی سی بود. او به من میگوید: «مادر من در اثر سرطان از دنیا رفت. «این یک نوع فرآیند تکان دهنده سریع بود… سپس عمه من بلافاصله از واشنگتن آمد تا اینجا در نیویورک با ما زندگی کند. این در شروع همهگیری بود و من بچههایی هم دارم، بنابراین در یک لحظه درگیر همه چیز بودم و سعی میکردم تا جایی که میتوانم، شکافهای متعدد در دایک را مدیریت کنم.»
در میان نزاع های خانوادگی فیلم، خنده های زیادی به گوش می رسد. هر کسی که در انتشارات کتاب کار می کند و سعی کرده است اثری از یک نویسنده سیاه پوست بخرد، ممکن است در برخی از صحنه ها از ترس وحشت کند. تلاشهایی برای جلب توجه به تغییر نفس Monk وجود دارد که در طی آن تقریباً میتوانید ناشران را ببینید که پولی را که فکر میکنند به دست میآورد میشمارند. رایت میگوید: «من فکر میکنم طنز در تفسیر اجتماعی بهموقع و با دقت طراحی شده است. این کنایهآمیز، خندهدار و مهم است، اما از برخی جهات، بهعنوان تبلیغات نئونی برای غذای عمیقتر و رضایتبخشتر وجود دارد که پسر یک خانواده و پرتره یک مرد است.»
در داستان آمریکایی، بازیگران مکمل شامل تریسی الیس راس، عیسی رائه و استرلینگ کی براون تلاش می کنند بر غم و اندوه و از دست دادن، آسیب های خانوادگی خانوادگی، مسائل مربوط به سوء مصرف مواد، رنجش برادرانه و بحث بر سر مدیریت املاک غلبه کنند. اینها مشکلاتی است که در سینمای آمریکا معمولاً مختص شخصیت های طبقه متوسط و سفیدپوست است. رایت از شخصیت های فیلمش به عنوان «آزادگان» یاد می کند. او میگوید، به این معنا که «این افراد مثل هر کس دیگری انسان، معیوب، شگفتانگیز و زیبا هستند». “و ما آن را جشن می گیریم.”
به گفته رایت، چیز دیگری که فیلم می فرستد، ارائه جریان اصلی زندگی سیاه پوستان در ایالات متحده است. او قبل از اینکه به فرهنگ پاپ معاصر بپردازد، میگوید: «این درباره ادراکات بزرگتر و برداشتهای نادرست از ما مردمی است که خارج از آنچه که بهعنوان جریان اصلی تصور میشود وجود داریم». اگر اکنون به صنعت موسیقی و شخصیتهای مختلفی که ارائه میشوند نگاه کنید – چه رسد به موسیقی – این یک کاریکاتور مضحک است. این سادهترین و پیش پا افتادهترین و احمقانهترین نوع روایتهایی است که ما میشنویم و بچههایمان میشنوند. منظورم این است که این فقط چیزهای خنده آور است.»
اما آیا این فقط یک شکاف نسلی طبیعی نیست؟ مردم در دهه 1970 از شیک و سایر دیسکوهای سیاه که شکل تجاری سیاهی را ارائه می کردند شکایت کردند. رایت متقاعد نشده است. «آنچه من پیشنهاد می کنم این است که سطحی از سمیت وجود دارد که اکنون وجود دارد که فکر نمی کنم آن زمان وجود داشته باشد … فقط ماهیت لحن وجود دارد: خشونت، زن ستیزی وجود دارد، خود محوری وجود دارد، ماتریالیسمی وجود دارد که اکنون بسیار شدید است. . شاید این بازتابی از زمان باشد، اما اصالت هم وجود ندارد. به نظر من خیلی سازگار است. هنگامی که آندره 3000 آن صدای فلوت را منتشر کرد، واکنش های عجیب و غریب زیادی به وجود آمد. تفسیر عجیب، مانند “او چه کار می کند؟” ولی خدایا میدونی چقدر براش قشنگه او باید بازی کند و آنچه را که در درونش احساس می کرد به نمایش بگذارد. همه چیز درباره همین است.»
شما این حس را دارید که رایت با Monk و American Fiction به چیزی مشابه دست یافته است، چه او بتواند اسکار را از چنگ کیلین مورفی بگیرد یا نه. به نظر می رسد مهم این است که او به گفتگو بازگشته است. پس حالا که همه چیز کامل شده است، رایت فکر می کند که نسخه جوان بزی از خودش در مورد حرفه اش چه احساسی خواهد داشت؟ رایت میگوید: «من فکر میکنم او در مورد جایی که به پایان رسیده است، خوب خواهد بود. “از برخی جهات سفر طولانی و عجیبی بود، اما خوب بود.”