نمایش نقد و بررسی بخشش – آندره هالند درام متحرک پدر و پسر | ساندنس 2024
اسداستانهایی از اعضای خانوادهای که از هم جدا شدهاند که راه خود را برای بازگشت به یکدیگر پیدا میکنند، مدتهاست که یکی از پایههای اصلی ساندنس است، یک زیرژانر فرعی به خودی خود و یکی که میتواند در نتیجه کمی خستهکننده شود. اولین فیلم هنرمند تبدیل شده تیتوس کافر به نمایش بخشش، که در رقابت دراماتیک اصلی اینجا نمایش داده می شود، ممکن است دقیقاً شکل را متحول نکند، اما او راهی اصیل و حساس پیدا می کند و فیلمش را از هجوم داستان های سطحی مشابه دیگر متمایز می کند.
این هنر به عنوان درمانی برای کافر است که با یک رابطه تیره با پدرش دست و پنجه نرم می کند، بر اساس مکالمه ضبط شده ای که یک بار پس از 15 سال عدم ارتباط با یکدیگر داشتند. کار کردن از طریق نزاع خود بهعنوان شکلی از داستانهای خودکار اغلب میتواند منجر به خودپسندی شود، اما کافر چیزی را ساخته است که شایسته وجود خارج از دایره درونیاش است، یک درام از لحاظ احساسی دردناک که قرار است با کسانی که مجبور به مقابله با این معادله پیچیده هستند طنین انداز شود. از بخشش رادیکال
مصرف چقدر زیاد است و چه زمانی تحمل این همه کینه بیشتر به شما آسیب می رساند؟ آنها سوالاتی هستند که توسط نقاش تارل (آندره هالند)، با زندگی شیک و شیک به دور از تربیت متناقض او، روشنایی مادر فداکارش (آنجانو الیس-تیلور) که توسط تاریکی پدر بدرفتارش لارون به گل نشسته است، مدفون شده اند. (جان ارل جلکز بازیگر تئاتر). اما چیزی وجود دارد که او را می خورد، وحشت های شبانه که از بین نمی روند، و هنگامی که او با همسرش (یک روز آندرای درخشان) و پسر خردسال به خانه سفر می کند تا به مادرش کمک کند خانه اش را تغییر دهد، ظهور دوباره پدرش باعث می شود محاسبه دشوار
پرسشهای نگرانکنندهای وجود دارد که کافر از ارائه پاسخهای ساده برای آنها خودداری میکند، اینکه چگونه فرد با چیزهای خوبی که ممکن است تا حدودی مسئول آنها باشد کنار میآید و چگونه یاد میگیرید که بدترین بخشهای آنها را که در ذهنتان منعکس میشوند، ساکت کنید، اگر واقعاً چنین باشد. ممکن است. فلاش بک ها به طرز قابل تحسینی محدود هستند، بیشتر بر روی روزی متمرکز می شوند که می بینیم لارون به طرز ظالمانه ای حس اخلاق کاری افراطی را در یک تارل جوان القا می کند، لایه ای از فولاد که او اصرار دارد در دنیایی که به آن نیاز دارد، حیاتی است. پس تارل چقدر قدرت حرفه شهاب سنگی خود را مدیون او میداند؟ چقدر از این سختی را می توان با تربیت پدرش در کودکی توجیه کرد؟ کافر اجازه می دهد تا لحظات سختی را در حالی که تارل نگرانی های خود را بیان می کند، باقی بماند و نگران است که هرگز نتواند راه خود را از طریق این پیچ و خم احساسی سخت پیدا کند. همچنین یک خط مستقیم خشمگین در مورد ریاکاری دین وجود دارد، تارل از اینکه چگونه بی شرمانه برای دلالت بر خوبی استفاده می شود، زمانی که رفتار خلاف آن را نشان می دهد، خسته شده بود.
هالند تمام این تلاطم ها را در چهره اش می پوشاند، خشمی که برای همیشه می جوشد، خشمی که می داند مستقیماً از پدرش نشات گرفته است، بخش تاریک تری از خودش که در اعتبار آن بسیار سریعتر است. او در اینجا دینامیت است، رویایی که در هر صحنه نمایش داده میشود، او هرگز هرگز اجازه حضور در پرده را نداشته است، و لحظات پر انرژی کافی وجود دارد که با مادرش بر سر عشق دیوانهکنندهاش به پدرش و آخرین انفجار احساسات میجنگد. هلند را هم به مسابقه اسکار سال آینده و هم به دسته ای جدیدتر و سزاوارتر از نقش های اصلی معتبرتر سوق دهید. از آنجایی که پدر و مادرش، الیس-تیلور و جلکز، هر دو فوق العاده هستند، مشاجره های صمیمی با آنها چنان خام بود که احساس می شود ما آنها را روی صحنه تماشا می کنیم.
کافر به عنوان کارگردانی که برای اولین بار در هنرهای تجسمی پیشینه دارد، یک فیلمساز سرزنده و طراوت میسازد، که از حیلههای بصری خودداری میکند و نقاشیهای واقعیاش را تنها در مواقعی که فیلم اقتضا میکند درگیر میکند. او اهمیت استفاده از هنر خود را به عنوان راهی برای باز کردن گرههای یک تربیت مشکلدار میداند، اما از هر گونه اغراق و ادعایی پرهیز میکند. کار برای خودش صحبت می کند بدون اینکه او برای آن صحبت کند. به عنوان نویسنده، کافر در این راه چند اشتباه دیگر انجام میدهد، اندکی بیش از حد ملودرام در انتها، برخی کلیشههای نسبتاً زمخت دنیای هنر کارتونی و برخی خطوط که کمی ناخوشایند هستند («بعضی چیزها را نمیتوان روی بوم کار کرد. ” – ناله). این ضربات گسترده تنها به عنوان حواس پرتی موقت با پایانی دل نشین عمل می کند که تمام رشته های احساسی را گرد هم می آورد و در عین حال پایان خوشی را که یاد گرفته ایم انتظارش را داریم از ما دریغ می کند. کافر می داند که بخشش سخت تر از این است و فیلمش از آسان کردن کار امتناع می ورزد.