فرهنگ پیش پا افتاده نیست، مهم این است که ما چه کسی هستیم. به همین دلیل حزب کارگر به برنامه ای برای نجات هنر نیاز دارد | شارلوت هیگینز
آاز آنجایی که محافظه کاران به کاه های سیاسی چنگ زده اند، حزب کارگر خود را برای دولت آماده می کند. برخی پیش بینی می کنند که انتخابات سراسری در اوایل بهار آینده برگزار شود. در Thangam Debbonaire – که به عنوان یک نوازنده حرفه ای ویولن سل شروع به کار کرد – چشم انداز غیر معمول یک منشی فرهنگی وجود دارد که هنرها را از تجربه عمیق شخصی درک می کند. دو ماه پس از کارش تحت الشعاع لوسی فریزر، لوسی فریزر، مدیر فعلی، در حالت گوش دادن است. گام بعدی این است که خودش یک برنامه جدی و بلندپروازانه برای قدرت داشته باشد.
او بهعنوان وزیر فرهنگ کارگری، تقریباً با این که محافظهکار نبود، امتیازات آسانی به دست میآورد. این به این معنی است که نمونههای تصادفی را انتخاب کنید، با اینکه در 13 سال دیگر در میان 12 محافظهکار قرار نگیرید. با نشان دادن ناآگاهی کمتر در مورد مختصر (نادین دوریس سوء تفاهم شگفت انگیزهنگامی که وزیر فرهنگ، آن کانال 4 از بودجه عمومی برخوردار است، در میان یک حوزه قوی برجسته می شود). با گرسنگی نکشیدن، مجازات و انتقاد بیبیسی، بزرگترین سازمان فرهنگی بریتانیا. با کشاندن هنرها به یک جنگ فرهنگی بدبینانه و تفرقهانگیز. با عدم عضویت در دولتی که چیزی به اندازه خروج از اتحادیه اروپا به خود آسیب می زند. با شرکت نکردن در یک بازی مجموع صفر که در آن لندن به نام افزایش سطح در مقابل بقیه کشور قرار می گیرد.
اما حزب کارگر باید اهداف خود را بسیار بالاتر از اجتناب از ناکامی های فاحش محافظه کارها قرار دهد. باید دوباره هنرها را گرامی بدارد و رشد دهد. و باید این کار را با هدف، خوش بینی و غرور انجام دهد.
مقیاس چالش گسترده است. نابودی محافظهکاران در سال 2010 آغاز شد، به محض به قدرت رسیدن ائتلاف، با کاهش ریاضت جورج آزبورن. جرمی هانت، وزیر فرهنگ وقت، 19 میلیون پوند از بودجه شورای هنر انگلستان حذف کرد، در حالی که بودجه کلی وزارت فرهنگ، رسانه و ورزش بین سالهای 2010 و 2014-2015 به میزان 24 درصد کاهش یافت و آن را از 1.4 پوند کاهش داد. تا 1.1 میلیارد پوند این ارقام کوچک به نظر میرسند، زیرا این ارقام: کاملاً بیاهمیت هستند، وقتی که در مقابل کاهش کلی آزبورن قرار میگیرند، در مقایسه با کل امور مالی دولت بیربط هستند. با این حال، زمانی که برای سازمانهای هنری فردی به کار میرفتند، به اندازه کافی عظیم بودند.
اکنون پس از 13 سال، کمک های بلاعوض و بودجه قرعه کشی برای هنر در انگلستان 178 میلیون پوند کاهش یافته است. اما البته کاهش در هنر هرگز به خاطر پول نبوده است. ایدئولوژیک بوده اند. محافظهکاران خواهان دولت کوچکتری بودند، با مداخلات در بازار مخالفت کردند، به شدت از علم و فناوری به بهای هزینههای هنر و علوم انسانی حمایت کردند، و بهویژه در طول سالهای بعدی حکومت محافظهکار محافظهکار در جنگ فرهنگی، هیچ کتمان نکردند که از آنچه که داشتند متنفر بودند. به عنوان یک سلطه چپ میانه در نهادها از دانشگاه ها تا سازمان های میراث فرهنگی دیده می شود.
این محرومیتهای اساسی در همان دوره به شدت افزایش یافته است. حمایت مقامات محلی از موزههای مدنی و تئاترهای محلی به دلیل کاهش شدید درآمد شوراها و افزایش هزینههای مربوط به تعهدات قانونی، مانند مراقبتهای اجتماعی، از بین رفته است. بودجه مدارس گرسنه مانده است: محافظهکاران راضی بودهاند که کودکانی را که از پسزمینههای فقیرتر هستند، از لذتهای روحبخشی که مطمئن میشوند برای فرزندان خود فراهم میکنند، مانند یادگیری آلات موسیقی، تئاتر فوق برنامه و بازدید از موزهها، محروم کنند. ضربه هولناک برگزیت به همه و همه، از نوازندگان تور گرفته تا وام های هنری بین المللی و تولید فیلم ضربه زد.
پس از آن بود که کووید-19 بخش فرهنگی را به فروپاشی نزدیک کرد. این صنعت همراه با صنعت مهماننوازی، یکی از بدترین بخشهای اقتصاد بود. اگرچه محافظهکاران بستهای را برای جلوگیری از ورشکستگی فوری و گسترده مؤسسات فرهنگی ارائه کردند، اما هیچ تلاش جدی برای بازگرداندن دنیای هنر به یک پایه پایدار انجام نشده است. تورم و بحران هزینه زندگی به شدت آسیب رسان بوده است. در حال حاضر، به جای اینکه از فضای مورد تمجید در اقتصاد برای کمک به تعمیر خدمات عمومی اساسی، از جمله هنر استفاده شود، جرمی هانت، در بیانیه پاییزی خود، از برداشتن مخارج وزارتخانه به نفع پاشیدن شیرین کننده های قبل از انتخابات به آن خودداری کرده است. پایگاه محافظه کار
بخش فرهنگی اکنون در مقایسه با سال های قبل از 2010 به شدت ضعیف شده است. کارشناسان در حفظ یک ویترین مغازه خوب، موزهها، تئاترها، ارکسترها و گالریهای ما تمام تلاش خود را کردهاند تا پوسیدگی را برای بازدیدکنندگان معمولی پنهان کنند. اما آنها آسیب دیده اند. آنها خجالتی تر، کوچکتر، ترسوتر از گذشته هستند. آنها ریسکهای کمتری را انجام میدهند – از نوعی که منجر به موفقیتهای تئاتری درخشان اما غیرقابل پیشبینی طولانیمدت مانند اسب جنگ یا ماتیلدا شد. سالهای کووید مخصوصاً به این معنی است که کودکان کمتری در معرض تئاتر یا موسیقی یا رقص یا هنر قرار میگیرند: چیزهایی که میتوانند تخیل کودک را برانگیزند، چیزهای کنجکاو و عجیب را به او نشان دهند، درک و همدلی او را عمیقتر کنند و مسیر زندگی او را تغییر دهند.
برای کسانی که در هنر کار می کنند، چه به عنوان کارمند و چه به عنوان هنرمند آزاد، وضعیت نامطمئن است. در سالهای اخیر در NHS، محافظهکاران این خدمات را برای کارکنان مراقبتهای بهداشتی تقریباً غیرممکن کردهاند که بتوانند در آن پیشرفت کنند یا حتی در آن بقای خود را ادامه دهند. همین امر در مورد هنر نیز صادق است. در اوایل امسال، در پی مهاجرت مدیران هنری از تئاتر، رئیس مرکز هنری Battersea 33 دلیل برشمرد چرا کار در هنر در حال حاضر بسیار دشوار بود – از هیئت مدیره ضعیف گرفته تا محیط رسانه های اجتماعی مبارز. اما در پایان، بسیاری از آنها به سرمایه گذاری کم بازگشتند. سازمانهای هنری در حال کوچک شدن و افراد کم دستمزد و خستهای که در آنها کار میکنند، در تلاش هستند تا شرایط درازمدتی را برای چیزهایی که برای دستیابی به آنها وارد کار خود شدهاند ایجاد کنند: امکان خلق هنر بزرگ. تا شهرها و شهرهایمان را به مکانهایی تبدیل کنیم که ارزش زندگی در آنها را داشته باشند. به مردم از همه بخشهای جامعه اجازه دهیم تا با امکانات تغییر زندگی هنر ارتباط برقرار کنند.
یک دولت کارگری آینده کشور را شکست خواهد داد، مگر اینکه برای رفع این وضعیت گام بردارد. انجام این کار از یک جهت دشوار نخواهد بود: مقادیر نسبتاً کوچک سرمایه گذاری تفاوت های زیادی ایجاد می کند. اما باید به معنای کامل و مطمئن انجام شود که انجام این کار یک افزودنی اختیاری و بیهوده برای کار واقعی حکومت نیست. زیرساختهای فرهنگی سالم و کارآمد، نشانهای از یک جامعه سالم و کارآمد است. شورای هنر، که در سال 1946 تأسیس شد، باید در مورد آن با همان NHS صحبت کرد که در سال 1948 تأسیس شد.
سرمایه گذاری در هنر نیز اتفاق می افتد سرمایه گذاری اقتصادی سالم، که در آن مقادیر نسبتاً کمی بازده عالی دارند، کاملاً مطابق با جاه طلبی راشل ریوز صدراعظم سایه برای پیگیری رشد اقتصادی است. این وسیله ای برای احیای غرور محلی و تقویت مجدد مراکز شهرها، جذب گردشگران و ارائه قدرت نرم است.
اما معنای آن خیلی بیشتر از این است. این در مورد بازگرداندن فضای عمومی به مردم است – فضایی که در آن آنها می توانند از اتاقک پژواک دیجیتال خود خارج شوند و با هم با ایده های ناآشنا و دشوار روبرو شوند. این در مورد ارائه ایده هایی فراتر از تجربه فوری به افراد است – ایده هایی که می توانند لذت، امید و شادی را به ارمغان بیاورند، اما همچنین جاه طلبی های افراد را جرقه بزنند، یا احتمالاتی را فراتر از افق فوری آنها پیشنهاد کنند. این در مورد ارائه فرصتی برای مردم برای زندگی با عزت است تا شهروندان بهتری باشند که با نجابت و درک با یکدیگر رفتار کنند. این مایه انسان بودن کامل است. Debbonaire، Reeves و Keir Starmer باید بزرگ فکر کنند. و اکنون باید این کار را انجام دهند.