“این ترسناک ترین آدرس در آمستردام بود”: استیو مک کوئین ما را به تور شهر اشغالی می برد | فیلم های مستند
افاز گوشه های خیابان محقر به هتلهای بزرگ، از پلهای روی کانال آمستل تا ایستگاههای تراموا در نزدیکی موزه رایکز، هر کجای آمستردام بروید، داستانی از سالهای اشغال شهر توسط نازیها وجود دارد. این نقطه جایی است که اولین تابلوی “مجاز بودن یهودیان ممنوع” نصب شده است. آنجا جایی است که RAF به اشتباه بمبی انداخت. و اینجاست که حمله به اداره ثبت احوال طرح ریزی شد.
بیانکا استیگتر، مورخ و فیلمساز، در حالی که همراه با همسرش استیو مک کوئین در خیابان ها قدم می زنیم و در لوکیشن های کلیدی فیلم جدیدشان، شهر اشغالی، می گیریم، موافق است: «داستان های زیادی است». استیگتر میگوید که تعداد زیادی از داستانها در اینجا – از تراژدی، خیانت، ویرانی – بسیار زیاد است، اما، استیگتر میگوید، هنوز هم چیز غمانگیزی وجود دارد: «چیزی که من را بیشتر تحت تأثیر قرار داد زمانی بود که من نتوانست هر گونه اطلاعاتی در مورد کسی پیدا کنید تا آن را به یک داستان تبدیل کنید. شما فقط می توانستید بفهمید که یک نفر به دنیا آمده و یک نفر به قتل رسیده است و تمام.»
شهر اشغالی دو دهه تحقیقات دقیقی را انجام داد که استیگتر از سال 1940 تا 1945 در مورد مردم و مکانهای شهر خود انجام داد. او در سال 2019 این کتاب را بهعنوان کتاب «اطلس شهر اشغالی» منتشر کرد. اکنون این یک مستند نیز است، اگرچه این اصطلاح به سختی می تواند این تجربه چهار ساعته، فراگیر و سمعی و بصری سفر در زمان را برآورده کند. مک کوئین دوست دارد نتایج همکاری خود را با یک باغ انگلیسی قرن هجدهم مقایسه کند، «جایی که میتوانید در آن پیچیدگی کنید و گم شوید و دوباره پیدا شوید و به خودتان بازگردید».
این اولین بار نیست که این زوج با هم کار می کنند. در واقع، این استیگتر بود که به خاطرات سال 1853 سولومون نورثاپ رسید، که در نهایت به برنده اسکار 2013 مک کوئین به نام 12 سال بردگی تبدیل شد. او دستیار تهیهکننده آن فیلم و همچنین در فیلم مهیج دزدی بیوههای مککوئین در سال ۲۰۱۸ بود، در حالی که مککوئین اولین کارگردانی او در سال ۲۰۲۲، مستند هولوکاست Three Minutes: A Lengthening را تولید کرد. علیرغم مشاجرههای برخی در مورد مسیر ما، واضح است که همکاری آنها یک همکاری آسان و شهودی است که به طور طبیعی از زندگی مشترک آنها ناشی میشود. استیگتر با لبخند می گوید: «ما همیشه در مورد کار او، کار من، کار مشترک صحبت می کنیم.
از بین همه همکاریهای Stigter-McQueen، این یکی – به معنای واقعی کلمه – به خانه نزدیکتر است. مک کوئین 54 ساله که در لندن به دنیا آمد اما از زمان ملاقات با استیگتر در 28 سال پیش در آمستردام زندگی میکند، میگوید: «این پروژه از رختخواب بیرون میآید و وارد هر روز من میشود. ایده اولیه این بود که برخی از فیلمهای مربوط به سال 1940 را پیدا کنیم و سپس آن را بر روی همان نوع فیلم از هماکنون ردیابی کنیم. او می گوید که این امر ممکن است، زیرا “آمستردام مانند روتردام بمباران نشده بود”. این بدان معناست که ساختمانهای آن، که عمدتاً متعلق به قرن هفدهم هستند، کم و بیش دوام دارند. بنابراین، ردیابی دو مجموعه از تصاویر، خطوط ساختمان ها را تقویت می کند – و زنده و مرده در یک قاب وجود دارد. این ایده خوبی بود، اما به زودی با ایده بهتری جایگزین شد: “فکر کردم، “چه اتفاقی میافتد اگر تصاویر گذشته متنی باشد – مثل زمزمه باد – و من فقط باید از امروز عکس بگیرم؟”
و این ابزار ساده و فریبنده ای است که شهر اشغالی به وسیله آن به قدرت متعالی خود دست می یابد. این فیلم ترکیبی از فیلم های مک کوئین است – هر یک از بیش از 2000 آدرس در اطلس استیگتر فیلمبرداری شده است، اگرچه همه آنها به برش نهایی نرسیدند – با صدای ملانی هیامز، بازیگر جوان بریتانیایی-یهودی، که توضیحات هر مکان را در طول نمایش می خواند. شغل، چه کسانی در آنجا زندگی می کردند، چه کردند.
به عنوان مثال، کالج گریت ون در وین، هم مدرسه ای است که زمانی مک کوئین و دختر استیگتر در آن تحصیل می کردند و هم مقر سابق این دانشگاه است. Sicherheitspolizeiیا پلیس امنیتی آلمان، مجریان وحشی رژیم اشغالگر نازی ها. امروز صبح مدرسه با صدای زنگها و تند تند نوجوانان زنده است، اما در طول جنگ، استیگتر میگوید، این «محرمانگیزترین آدرس در کل آمستردام» بود.
استیگتر که 59 ساله است، پس از گرفتن مجوز برای ورود، ما را از طریق راهرویی با قفسهبندی به کلاسهایی راهنمایی میکند که زمانی سلولهایی بودند. زندانیان در انتظار بازجویی و شکنجه بودند. امروز در یکی از این کلاس ها درس تاریخ در حال برگزاری است. کلمات “Hitler’s Ideeen” – به معنی “ایدئولوژی هیتلر” – روی تخته سفید نوشته شده است. چند در پایین تر، دانش آموزان در حال تماشای صحنه ای از پسری با پیژامه راه راه هستند، فیلمی از هولوکاست محصول 2008 که هم به عنوان یک منبع آموزشی مفید مورد حمایت قرار گرفته است و هم به دلیل رکاب زدن به مقصران عادی آلمانی ها مورد انتقاد قرار گرفته است.
شهر اشغالی فاقد چنین نمایشنامهسازیهایی است، چه رسد به تعلیمات ساده. اما گنجاندن برخی رویدادها – اعتراض ضد فاشیستی در پی موفقیتهای انتخاباتی راست افراطی، و جایگزینی اخیر بنای یادبود منسوخ قدردانی یهودیان با یادبود ملی نامهای هولوکاست – باعث تأمل میشود. چگونه و چه زمانی باید سیاه ترین زمان ها را به یاد بیاوریم؟ احترام واقعی به مردگان به چه معناست؟
تلاش های آمستردام در یادبودها عبارتند از استولپرشتاین، به معنای سنگ یا بلوک های سکندری است که استیگتر در حین پیاده روی ما به یکی از آنها اشاره می کند. این پلاکهای برنجی 10 سانتیمتری هستند که روی سنگفرش گذاشته شدهاند و روی هر کدام نام قربانی نازیها و تاریخ تولد و مرگ آنها حک شده است. این طرح توسط هنرمند آلمانی گونتر دمنیگ در سال 1992 طراحی شد، اما استولپرستاین اکنون می توان در سرتاسر سرزمین اصلی اروپا یافت. استیگتر تایید میکند، اما ملاحظاتی دارد: “شما میتوانید بناهای تاریخی زیادی بسازید، اما آنها مانند درختان میشوند، زیرا مردم بدون اینکه واقعا متوجه شوند برای چه چیزی هستند، از کنار آنها عبور میکنند.”
مک کوئین با شهر اشغالی، راه متفاوتی را برای برقراری ارتباط مجدد با گذشته ایجاد کرده است. او از «پاشیدن آرد روی این تاریخ نامرئی برای نمایان شدن آن» صحبت میکند و میگوید تماشای فیلم مانند حضور در یک کنسرت کلاسیک است: «چون نمیتوانید تمام آن را همیشه در سر خود نگه دارید. فقط خیلی زیاد است. بنابراین شما دور میشوید و برمیگردید – تاریخ خود را در آن طرح میکنید.»
نتایج رویدادهای گذشته را تا حدی تقریباً توهم آمیز روشن می کند. سه ساعت بعد، قهرمانان دیرینه مقاومت هلندی را میبینید که یک بار دیگر در بین خریداران ناآگاه در Kalverstraat میبافند. یا علاقه مندان به حفظ تناسب اندام در Beatrixpark shadowboxing برای ورزش و به منظور دفع افسران یونیفرم پوش از Nederlandsche SS.
استیگتر می گوید که این به عادت مغز برای پر کردن شکاف ها مربوط می شود. “رابطه بین آنچه می شنوید و می بینید ثابت نیست. مدام تغییر می کند. گاهی اوقات یک ارتباط بسیار واضح وجود دارد، اما گاهی اوقات هیچ ارتباط مستقیمی وجود ندارد. مک کوئین می گوید، با جلب توجه ما به این قطع ارتباط، شهر اشغالی فقدان عمیق معنا را برجسته می کند. وقتی یک فیلم را تماشا می کنید، همیشه به دنبال آن هستید که آن را معنا کنید. و گاهی، مانند فیلم ما، منطقی نیست. قتل 6 میلیون نفر را چگونه می دانید؟ غیر ممکنه.”
این سوال برای مککوئین که با کار طاقتفرسا تدوین ساعتها و ساعتها فیلم به یک مشکل عملی تبدیل شد: فیلمساز که تصمیم گرفت در «عمیقترین و تاریکترین لحظه» شروع کند، میگوید: «خیلی زیاد بود». به نوع خاصی از نور کار کنید». او تاریکترین دوره اولیه را هفتههای پس از تسلیم هلندی در 14 مه 1940 شناسایی کرد، زمانی که موجی از خودکشی در سراسر کشور گسترش یافت، در میان آنها تمام خانوادهها مرگ را به زندگی در زمان نازیها ترجیح دادند. “این نقطه تاریکی است که در آن آینده ای وجود ندارد. منظورم این است که آن نقطه چیست؟ این یک غیر نقطه است. شما آنقدر بی امید هستید که هیچ آینده ای برای شما یا فرزندانتان یا هیچ کاری با شما وجود ندارد.»
با این حال، شهر اشغالی راه خود را به امید، نور و حتی بیهودگی باز مییابد – البته نه به شکل خطی-روایی. مک کوئین که از این پیشنهاد کمی توهین شده به نظر میرسد، میگوید: «این موردی برای پراکنده کردن لحظات پیروزی نبود. “این یک نبود فیلم هالیوود. اساساً این بود که با چیزها آنطور که هستند زندگی کنیم، همانطور که باید باشند.»
این حال و هوا تا حدی ناشی از کیفیتی است که فیلمسازان در روایت به دنبال آن بودند. مککوئین میگوید: «صدای ملانی بهنوعی صدای خوشبینانهای است، زیرا او متعلق به آن دوره نیست، او اکنون است. او سهمی در آینده دارد. این یک درس تاریخ نیست: او شاید یک قدم جلوتر از شما باشد، اما همین. درست همانطور که او این را می گوید، خودش هم آن را تصدیق می کند. خیلی مهم.” صحنه های زندگی روزمره در شهر امروز نیز کمک کرد. مککوئین میگوید: «وقتی داشتم برای فیلمبرداری میرفتم، فکر کردن سخت بود، «اوه، این شخص در اینجا تیراندازی شد، و بچههایی در حال بازی کردن هاپسکاچ هستند که یک نفر مرده دراز کشیده بود». خیلی هوشیار است. اما فقط به من میگوید برای چه چیزی جنگیدند تا ما به این لحظه برسیم، جایی که یک کودک میتواند در آن بازی کند، جایی که مردم میتوانند اعتراض کنند، جایی که مردم میتوانند -»
استیگتر میگوید: «یک بار میتسوا داشته باشید. مک کوئین موافقت می کند: «بله، یک بار میتزوه بخور. آنها شاید به آخرین و باشکوه فیلم شهر اشغالی فکر میکنند که در آن بچهها – در واقع دوستان پسر این زوج – با شادی از درهای طلایی یک کنیسه بیرون میریزند.
این معنای لایه ای عنوان فیلم است. این شهر نیز مانند همه شهرهای مدرن، به معنای اشغالگری اشغال شده و اکنون توسط ارتش مهاجم و اکنون توسط ارواح گذشته اشغال شده است. این مکانی است که نفس می کشد، شلوغ و همیشه در حال تغییر است، جایی که مردم آنقدر مشغول زندگی هستند که نمی توانند به مردگان فکر کنند.
همانطور که شهر اشغالی یک عمل به خاطر سپردن است، در توانایی آمستردام برای فراموش کردن نیز چیزی برای گرامی داشتن پیدا می کند. مککوئین میگوید: «من عاشق این واقعیت هستم که این بچهها هیچ چیزی را نمیپذیرند، و چرا باید آنها؟ آنها میتوانند مانند آنچه در خارج از آن مدرسه دیدهایم، بغلشانند و مدرسهشان را دود کنند. این همیشه دختران، innit؟ همیشه دخترا سیگار میکشن! و آنها حق دارند این کار را انجام دهند. بنابراین بله، غافل بودن نیز می تواند یک اقدام اعتراضی باشد.»