سرمایه گذاری عمومی بیشتر، نه کمتر، می تواند اقتصادهای پیشرفته را از وضعیت ناخوشایند خود خارج کند | لری الیوت
تیاو 15 سال گذشته سخت ترین سال برای اقتصادهای غربی از دهه 1920 و 1930 بوده است. خشم عمومی افزایش یافته است زیرا استانداردهای زندگی به دلیل دوره طولانی رشد ضعیف تحت فشار قرار گرفته است. سیاست آمریکا مانند همیشه زشت است، در حالی که احزاب راست افراطی به عنوان نیروهای سیاسی قدرتمند در آلمان، ایتالیا، اتریش، فنلاند، فرانسه و سوئد ظاهر شده اند.
عصر جدید خشم با شش دهه بین سالهای 1948 و 2008 فاصله زیادی دارد. مطمئناً، در آن دوره رکودهایی – اغلب رکودهای عمیق – وجود داشت، اما رشد از سر گرفته شد و استانداردهای زندگی دوباره برگشتند. یقیناً اعتراضاتی وجود داشت – که گاهی مانند تظاهرات علیه جنگ ویتنام طولانی می شد – اما جوانانی که راهپیمایی کردند در نهایت سهمی در سیستم داشتند.
انتظار این بود که نظام سرمایه داری نتیجه دهد و برای اکثر مردم این کار را کرد. زمانی که سیستم مالی جهانی در سال 2008 به شکل گلابی در آمد، مردم ساعتهای کمتری کار میکردند تا در سال 1948. علاوه بر این، آنها عمر طولانیتری داشتند، تعطیلات بیشتری میگذراندند، میتوانستند کالاهای مصرفی بخرند که قبلاً متعلق به ثروتمندان بود.
با نگاهی به گذشته، علائم هشداردهنده ای وجود داشت که نشان می داد اوضاع شروع به اشتباه می کند. اقتصادهای غربی در نیمه اول دوره 1948-2008 سریعتر از نیمه دوم رشد کردند. غنائم بهبود بهره وری به طور فزاینده ای توسط افراد بهتر تصاحب می شد. هزینه های زیست محیطی گسترش مداوم تنها به تدریج توجه سیاسی را به خود جلب کرد.
در کتابش پایان تایمز، پیتر تورچین میگوید از لحاظ تاریخی پنج شاخص اصلی برای بیثباتی سیاسی در حال وقوع وجود داشته است: رکود یا کاهش دستمزد واقعی کارگران. شکاف رو به رشد بین فقیر و غنی؛ تولید بیش از حد فارغ التحصیلان جوان با مدارک پیشرفته؛ کاهش اعتماد عمومی؛ و انفجار اعتماد عمومی
تورچین می گوید: «در ایالات متحده، همه این عوامل در دهه 1970 شروع به چرخش شوم کردند. «دادهها به سالهای حول و حوش 2020 اشاره میکنند که انتظار میرفت تلاقی این روندها باعث افزایش بیثباتی سیاسی شود. و ما اینجا هستیم.»
در 15 سال گذشته، بانکهای مرکزی و وزارتهای دارایی – با مشاوره نهادهای چندجانبه مانند صندوق بینالمللی پول – به دنبال راهی برای بازگرداندن روزهای خوب بودهاند. آنها نرخ بهره را به صفر رساندند، پول چاپ کردند، دستمزد کارگرانی را که در طول همه گیری کووید مرخص شده بودند پرداخت کردند. زمانی که قیمت گاز پس از حمله روسیه به اوکراین افزایش یافت، آنها به قبوض انرژی مصرف کنندگان یارانه پرداخت کردند. اما در حالی که هیچ کس نمی تواند بگوید سیاست گذاران روی دستشان نشسته اند، این رویکرد از سه جهت مشکل ساز بوده است.
اولا و بدیهی است که کار نکرده است. نرخ رشد و سرمایه گذاری به میانگین سال های 1948-2008 بازنگشته است. به نظر می رسد که منطقه یورو در زمستان امسال دچار رکود شود، در حالی که بریتانیا در بهترین حالت به سمت رکود حرکت خواهد کرد. نقطه پرت در میان کشورهای صنعتی پیشرو در غرب G7، ایالات متحده است و حتی در آنجا نیز کاهشی در پیش است. علاوه بر این، جوانان با بدهی های دانشجویی دانشگاه را ترک می کنند و – مگر اینکه حمایت مالی والدین خود را داشته باشند – شانس کمی برای خرید خانه خود دارند. استانداردهای زندگی هموار را اضافه کنید و فهمیدن اینکه چرا فارغ التحصیلان تا دهه 30 و 40 سالگی رادیکال می مانند، سخت نیست.
مشکل دوم این است که بانکهای مرکزی و وزارتهای دارایی به طور فزایندهای در مورد انحراف طولانیمدت از ارتدوکس اقتصادی و حتی بیشتر از آن پس از افزایش تورم از سال 2021 به بعد افزایش یافتهاند. بنابراین، آنها نرخهای بهره را افزایش دادهاند، با فروش اوراق قرضه به جای خرید آن، پول را از اقتصاد خود بیرون کشیدهاند و – به استثنای ایالات متحده – برای کاهش کسری بودجه اقدام کردهاند.
حتی اقتصاددانانی که پس از بحران مالی جهانی در سال 2008 با ریاضت اقتصادی مخالف بودند، از این واقعیت که ایالات متحده علیرغم رشد قوی و بیکاری کم، کسری بودجه 7 تا 8 درصدی تولید ملی (GDP) دارد، ابراز نگرانی کرده اند.
پل کروگمن، که در نیویورک تایمز (paywall) می نویسد، گفت: «نکته این است که اقتصاد کاهش کسری بودجه ساده است. این امر می تواند با کاهش مزایای اجتماعی یا با افزایش مالیات انجام شود. با توجه به اینکه آمریکا در مقایسه با سایر کشورها هزینه های اجتماعی ضعیفی دارد، مالیات معقول ترین راه است. اما من هیچ مسیر سیاسی قابل قبولی برای افزایش مالیات نمی بینم که کسری بودجه را کاهش دهد.
بنابراین کاهش جدی کسری بودجه، یک ایده بد یک دهه پیش، اکنون ایده خوبی است. اما هیچ راهی برای تحقق آن نمی بینم.»
خط پرداخت کراگمن مشکل سوم را نشان میدهد: بازگشت ساعت به سال 2008 مستلزم سطوح بسیار بالاتری از نرخهای بهره، محدودیت هزینههای عمومی، افزایش مالیات و پذیرش این موضوع از سوی رأیدهندگان است که دولتها نمیتوانند همه مشکلات را حل کنند.
این چیزهای زیادی برای بلعیدن است و سیاست گذاران باید مراقب باشند، به ویژه در مورد کاهش هزینه های عمومی. مطالعه 200 انتخابات منطقه ای، ملی و اروپایی در هشت کشور – اتریش، فنلاند، فرانسه، آلمان، ایتالیا، پرتغال، اسپانیا و سوئد – بین سال های 1980 و 2015 نشان داد پیوند قوی بین ریاضت اقتصادی و حمایت از احزاب افراطی.
این مطالعه میگوید: «نتایج ما نشان میدهد که تحکیمهای مالی با هزینههای سیاسی قابلتوجهی همراه است: کاهش 1 درصدی در مخارج عمومی منطقهای منجر به افزایش سهم رأی احزاب افراطی در حدود 3 درصد میشود».
هفته گذشته، موسسه ملی تحقیقات اقتصادی و اجتماعی (NIESR) راهی برای خروج از تله رشد پایین برای بریتانیا پیشنهاد کرد، اگرچه پیام آن برای سایر اقتصادهای در حال مبارزه قابل اجرا است. این اندیشکده از جرمی هانت صدراعظم خواست تا سرمایه گذاری عمومی را از 2 درصد به 3 درصد تولید ناخالص داخلی برای پنج سال آینده افزایش دهد و گفت که هزینه های دیجیتالی کردن، کربن زدایی و زیرساخت های حمل و نقل باعث ازدحام سرمایه گذاری خصوصی شده و اقتصاد را دوباره به حرکت در می آورد. در نهایت، سطوح بالاتر رشد به معنای درآمدهای مالیاتی بالاتر و منابع مالی عمومی قوی تر خواهد بود.
این بسیار منطقی است، به ویژه با توجه به اینکه یک دهه دیگر به جایی نمی رسد.